یوزپلنگان دشتهای وحشی

درمورد ماده ببرهای گمنام ایرانی

یوزپلنگان دشتهای وحشی

درمورد ماده ببرهای گمنام ایرانی

هنوز خوابیدی؟

کوچولو ! هی خوابیدی؟

بسه بابا لنگ ظهره . چقدر میخوابی؟ خوب تعطیل باشه . این چه ربطی داره ؟تازه تنبلیت رو که جبران نمیکنه ! که هیچ ، بلکه جرمت رو هم بیشتر میکنه . ببین تو الان باید میرفتی بیرون، با دوستات گشتی میزدی ، چه میدونم پارکی ، استخری ، زمین تنیسی ، راستی اون پسره که همکلاسیت هست ! اسمش چی بود؟ مگه قرار نبود باهم برین دنبال پروانه جمع کردن؟

یعنی من از اینجور مامانها میشم؟ راستش کوچولو فکر میکنم باید پاریس رو ترک کنیم . پدرت تو ایتالیا یک پشت جالبی بهش پیشنهاد شده . گفت تا آخر این هفته میاد پیش ما . باید خونه رو براش آماده کنیم . بذار به مادلن زنگ بزنم و بهش بگم برای شنبه به هیچ کس قول نده . چون کار زیاد داریم . پرده ها رو هم باید بدم خشکشویی . خوب بچه نظرت چیه ها؟ راستی فکر نمیکنی که تعریف کردن خاطراتم زیادی ناله کردن باشه؟نمیدونم همیشه از آدمهایی که هی میگن بدبختم بدم اومده . حالا احساس میکنم که نشتم و دارم کار همون ها رو انجام میدم . اصلا امروز گذشته تعطیل . بذار یک چیزی بنویسم . یک چیزی مربوط به درونم . بذار احساساتم رو بفرستم ولگردی تا ببینیم چی شکار میکنه ؟ قبول کوچولو ؟ راستی آخر هفته باپدرت در مورد اسمت هم صحبت میکنیم . من یک چند تایی در نظر دارم و خوب اون هم حتما تو فکرش یک چیزایی هست دیگه . ببینیم چی میشه و تو سرنوشت کدوم انسان یا الهه و یا نماد رو دربر خواهی گرفت . میدونی هر اسمی یک بار سنگین مسئولیتی رو بر دوش میکشه . خوب بسه دیگه .

 

درانزوانشینی فاتحان بی نشان آنگاه که نبرد پایان یافت و قهرمانان مست از پیروزی وبوی خون به آغوش زنان میخوارگی آغاز میکنند حسرتی بر جای میماند که ای کاش آن را که با نیش شمشیر خویش به سرزمین تقدیرات فرستادم بامن روی در روی نمی ایستاد . ای کاش پادشاهان خواب گنج نمیدیدند و ای کاش هیچ گاه جنگی نبود . شاید آنکس دوستی بود که روزی با او به ماهیگیری میرفتم و شاید او همان دوستی بود که روزی میتوانستم با او چنان می نوشم که نوشخوارگیمان دنیا را به تغییر وادارد . شاید رهگذری بود پشت آن کوه که صدای نی من را درهنگام چراندن گوسفندان در علفچر های سبز میشنید . به نزدم می آمدو میگفت آقا شیر دارید ؟ کاسه ای شیرسنگ جوش با مردی که تنهایی را با وی به قسمت بنشینم و گفتن این که چه کرده ای و از کجا می آیی و به کدامین گوشه ره میسپاری ؟ سخن ساز میکردیم و زمان را به تنگنای حظورش به دام میکشیدم .ای کاش ولی میدانم که اگر درنگی کرده بودم او مرا میکشت و شاید او بود که داشت اینک بدینگونه خیالش را در دامان می و نی به پرواز در می آورد . پس چه خوب که من هنوز نمرده ام و دارم ذهنم را باد میسپارم . شاید در نبردی دیگر نوبت من باشد .

کسی چه میداند که خدایان چه خوابی برایش دیده اند ؟

کسی چه میداند .

نظرات 11 + ارسال نظر
صبا دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:17 ب.ظ http://safa12.blogfa.com

از حضور صمیمانه ات در ساحل امید سپاسگزارم!
من باورم این است زن باید به هویت انسانی اش نزدیک گردد صرف شعار گویی کافی نیست برای رسیدن به این آرمان باید اندیشید چه الگو های فرا روی زنان وجود دارد؟

بارون دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:56 ب.ظ http://delvapasiii.blogsky.com

سلام قربونت بشم
خوبی؟
نی نی خوبه؟
از جای من شیمکت رو ناز کن... بگو خاله بارون گفت

لیلا (نیکتا) سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ق.ظ

سلام مامان مریم عزیز خوبی نی نی کوچولوت چطوره؟
می بوسمش شیطونی که نمیکنه هان ! واسه مامانا شیطونی نی نی هاشون شیرینه !!!
وبلاگت خیلی قشنگه من همون دیشب مطالبتو خوندم خیلی روان وخودمونیه انگار که یه داستان واقعی رو می خونی قلمت حرف نداره خانومی امیدوارم که هر روز بهتر از روزای قبل بنویسی خوش به حال دخمل نازت که یه همچین مامان گلی داره خوب دیگه انگار زیاد حرف زدم مواظب خودت باش به
نی نی ات که اسمشو نمی دونم هنوزم بگو خاله لیلا سلام می رسونه ومی بوستت.

دختر پاییز سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:44 ق.ظ http://2khtarpayeezi.blogfa.com

چه کار سخت و شیرینی..انتخاب اسم برای بچه
اسم ها با بار معنایی متفاوت ،با شخصیت های متفاوتی که هر اسم پشت خودش پنهان کرده
موفق باشی عزیزم

آخرین مکتوب سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:33 ق.ظ http://naama.blogfa.com

دوست فرزانه ام،
شناسنامه ات را خواندم و نگاهی بر سایر نبشته هایت ریختم.

شعر جاوید فردها را برایت تقدیم می کنم.

عزیزم قهوه ات را نوش جان کن!
(برای مقاومت عراقی ها در برابر اشغالگران)

اگر گفتنند "پنتاگونیان" کاینجا هنوزم عشق شیمایی است

عزیزم قهوه ات را نوش جان کن

و باور کن که آخر در سکوت "بصره" ی معصوم چشمانت

و در "بغداد" دستانت

سیاست رنگ می بازد

عزیزم قهوه ات را نوش جان کن!

من در کابل زیست دارم
شهر انتحار و انفجار و فاجعه و گرسنگی و درد و دود.
سلام به تو

آدمک باران سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

سلام خانومی
ممنونم از لطفی که نسبت به من داشتید. برای من افتخاری یه که شما را لینک کنم و با اجازه ات کردم. خوش باشی همراه با نی نی کوچولوت.

شازده خانوم سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:43 ب.ظ http://shadzekhanoom.blogsky.com

چقدر دلم گرفته.اگر اینجا بودی حتما میدیدمت.
جدا قراره تغییر مکان بدی؟ پس دانشگاه سوربن چی میشه؟؟؟
راستی یادم رفت بپرسم چه رشته ای تحصیل میکنی یا تحصیل کردی؟؟

عروسک خانوم سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:23 ب.ظ http://aroosakkhanoom.blogsky.com

سلام دوست گلم عزیزم شرمنده کردی مارو
وبلاگت خیلی جالبه عزیزم شمارو لینک کردم
دوستت دارم موفق باشی

سعیده سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:25 ب.ظ

سلام آرتمیس عزیز
اولین نفری که در اولین ساعات وبلاگم نظر دادی
مرسی
خوشحالم از آشنایی با شما
اندیشه زیبایی داری
یایدار باشی

شازده خانوم سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ http://shadzekhanoom.blogsky.com

O LA LA.......C'es bian
Je suis verement content.

je pans que vous est heureuse
est
Vous est victorieuse dans la vie

محیا سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ب.ظ

سلام من محیا هستم یادت که هست؟ خوشحال می شم باشما بیشترآشنا بشم این آی دی من در یاهو است اگر مایل بودی پی ام بزن البته بیشتر آف لاین هستم شما هم آفلاین بزن فقط تو پی ام خودت رو معرفی کن چون زیاد پی ام دارم
mahya13581358
این آی دی منه
خوشحال می شم پی ام شما رو دریافت کنم
محیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد